امروز با مولانا : دامش ندیدم ناگهان در وی گرفتار آمدم

به گزارش وبلاگ عمومی، امروز با مولانا که مرغ لاهوتی گرفتار عشق است...

امروز با مولانا : دامش ندیدم ناگهان در وی گرفتار آمدم

باز آمدم باز آمدم از پیش آن یار آمدم

در من نگر در من نگر بهر تو غمخوار آمدم

شاد آمدم شاد آمدم از جمله آزاد آمدم

چندین هزاران سال شد تا من به گفتار آمدم

آنجا روم آنجا روم بالا بدم بالا روم

بازم رهان بازم رهان کاینجا به زنهار آمدم

من مرغ لاهوتی بدم دیدی که ناسوتی شدم

دامش ندیدم ناگهان در وی گرفتار آمدم

من نور پاکم ای پسر نه مشت خاکم مختصر

آخر صدف من نیستم من در شهوار آمدم

ما را به چشم سر مبین ما را به چشم سر ببین

آنجا بیا ما را ببین کآنجا سبکبار آمدم

از چار مادر برترم وز هفت آبا نیز هم

من گوهر کانی بدم کاینجا به ملاقات آمدم

یارم به بازار آمده ست چالاک و هشیار آمده ست

ور نه به بازارم چه کار وی را طلبکار آمدم

ای شمس تبریزی نظر در کل عالم کی کنی

کاندر بیابان فنا جان و دل افگار آمدم

منبع: عصر ایران

به "امروز با مولانا : دامش ندیدم ناگهان در وی گرفتار آمدم" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "امروز با مولانا : دامش ندیدم ناگهان در وی گرفتار آمدم"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید